امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Get On

American: ˈɡetˈɑːn British: ɡetɒn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb A1
ادامه دادن، پیشرفت کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
phrasal verb
سوار شدن، داخل شدن
- He got on his moped.
- سوار موتورش شد.
phrasal verb
جور بودن
phrasal verb
تفاهم داشتن
phrasal verb
پیر شدن
- He is getting on in years.
- دارد شکسته می‌شود.
phrasal verb
دیر شدن
phrasal verb
لباس پوشیدن
phrasal verb
رفتن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد get on

  1. verb mount
    Synonyms:
    ascend board climb embark enplane entrain go up scale
    Antonyms:
    dismount get off
  1. verb cope, progress
    Synonyms:
    advance do do well enough fare get along get by make out manage muddle through prosper shift succeed
  1. verb be compatible
    Synonyms:
    agree be friendly concur get along harmonize hit it off
    Antonyms:
    disagree
  1. verb put clothing on
    Synonyms:
    assume attire don draw on dress slip into throw on wear
    Antonyms:
    disrobe unclothe
  1. phrasal verb Be successful
  1. phrasal verb Become late
  1. phrasal verb Become old
  1. phrasal verb Gave a good relationship
  1. phrasal verb Commence

ارجاع به لغت get on

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «get on» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/get on

لغات نزدیک get on

پیشنهاد بهبود معانی